ماجراهای بازی های میراکلسی

Merinet1 Merinet1 Merinet1 · 1400/03/01 06:19 · خواندن 2 دقیقه

... سلام

دست پر اومدم با بازی های میراکلسی 

این قسمت:جرعت یا حقیقت؟

میراکلس گیم تقدیم می کند!

 

این ماجرای بازی های ماست

بازی های هیجانیه ماست

تو هرکدوم یه اتفاق جالب

داستانمون با عشق می شه شروع

می رقصیم و می خندیم

شادی میکنیم

گاهی از خجالت آب میشیم

گاهی از شوق بالا می پریم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آلیا:خوشحالم که آدرینم واسه پیک نیک میاد

نینو:آره رفیق باید حستو بش بگی

مرینت:منننن؟بگم؟نههههه!

آلیا:اگه با زبون خوش سرت نمیشه مجبورم با بازی بهت بفهمونم دختر!

مرینت:بازی؟

آلیا: همین که شنیدی!

و آدرین از راه می رسد!

آدرین:سلام بچه ها!خوبین؟

آلیا:ممنون همه خوبن ام حالا که اومدی بیا بازی کنیم!

و سپس آلیا چشمکی به نینو می زنه!

نینو:آره منم میگم بازی کنیم امم چه بازی؟

آلیا:خب معلومه جرعت یا حقیقت!

خب شروع میکنیم از خودم!

نینو:آلیا جرعت یا حقیقت؟ 

آلیا:جرعت!

مرینت:خب امم ادیت بهش نشون بده! 

آدرین:به کی؟

نینو:قضیه ادیت چیه؟

آلیا:مارینتتتتتتتتتتتتتتتت

مرینت:همین که گفتم وگرنه امم...باید کفشدوزک بلاگتو پاک کنی!

آلیا:باش! 

و بعد گوشیشو بیرون اورد نینو شبیه یک خر شده بود!  آلیا زود گوشی رو خاموش کرد و پا به فرار گذاشت!

و نینو دنبال او راه افتاد.

سپس نگاه مارینت و آدرین در هم گره خورد!

سپس مارینت گوجه شد و صورتش رو برگرداند!

بعد آلیا اومد و  در حالی که نفس می زد گفت:خب نینو... جرعت.... یا حقیقت؟

نینو :امم حقیقت! 

آلیا:قبل از من عاشق کی بودی؟

نینو:خب آخه به اینم میگن سواللللل؟

مرینت:چونه نزن نینو بگو دیگ اصن خودم میگما!

آدرین:تقلا نکن بگو نینو!

نینو:نگو مرینتتتتت باش من عاشق مرینت بودم!

آلیا:مرینتتتتتت؟ مرینت خودموننننن!

نینو: آره دیگ!

آلیا یکی زد پس کله نینو و گفت:آدرین تویی جرعت یا حقیقت؟

آدرین:جرعت!

آلیاخب امم مارینتو ببوس!

آدرین:وات؟

مارینت:هان؟؟؟؟؟

و سرش را لای زانوهایش قایم کرد!

آدرین هم دست مارینت رو بوسید اوه نه!!!

مرینت داشت از خجالت آب می شد!و آدرین سرخ شده بود!

نینو و آلیا هم ریز می خندیدن!

و بلاخره نوبت به مرینت رسید.

آلیا:مارینت جرعت یا حقیقت؟ 

مارینت:جرعت.

آلیا:کسی که عاشقشی رو ببوس!

مرینت:هاننننن؟ نه من حقیقتو انتخاب میکنم!

آلیا:کسی که عاشقشی کیه؟

مرینت:اههههه آلیاااااااااا!

آلیا:میگی یا بگم؟

مرینت:باشه اون اون........اون....آدرینههههه.

و سرخ شد و بالشی را که بهش تکیه داده بود توی سرش زد.

آدرین:منننننننننن؟

و سپس سرخ شد!

ادامه دارد.........