ابر پست روز دخمل
·
1400/03/22 09:55
· خواندن 6 دقیقه
روزتون مبارک دخملا ابرپستی که قول داده بودم
تعوری:
خب دوستان ما در قسمت گابی فهمیدیم ناتالی نمی تونه گابی رو کنترل کنه چون اون گابی رو نساخته بنابراین گابی هرکار دلش می خواست میکرد درباره سنتی مانستر بودن آدرینم باید بگم ناتالی یا شدوماث یا هرکس دیگه ای با میراکلس طاووس نمیتونه آدرینو کنترل کنه و فقط می تواند اورا زنده کند یا از بین ببرد بنظر من آدرین یه سنتی مانستره و گابریل و امیلی و ناتالی هرسه میدونند احتمالا امیلی از آدرین سنتی مانستر ساخته و چون معجزه گر طاووس خیلی وقت پیش خراب شده بوده او در کما رفته و حالا کسی نمیتواند آدرین رو کنترل کنه و گفته شده در فصل 4 آدرین
میمیره بله این هم کاملا درسته ولی فکر کنم هاک ماث شکست بخوره و لیدی و کت که دیگه به معجزه آسا هاشون نیاز ندارند لیدی باگ اونهارو برای آدرین استفاده کنه ولی تعوری دیگه ای که هست اینه که در فصل 4 مرینت به بانوی بدشانس شرور میشه و لین یکم خطرناکه چون معجزه گرش رو به هاک ماث میده و من فکر کنم بانوی بدشانس بخواد از آدرین انتقام بگیره و تعوری دیگه ای هم که هست اینه که شاید گابریل میخواد آدرینو زنده کنه و هرروز به امیلی این قولو میده و شاید امیلی از کما بیرون بیاد و آدرین اصلی زنده بشه و درباره جایی که آموک مخفی شده باید بگم شاید دسته گلی که در دستان امیلی هست یا شاید حلقه های گراند بیلی یا چیزی که دست آدرین بهش نرسه و اینم بگم شاید اگه کشف هویت شه مرینت از خودش متنفر شه چون آدرینو رد می کرد و آدرینم ناراحت شه که به مای لیدیش بی توجهی میکرده و احتمالا قبل کشف هویت شیپ لیدی نواری و مریکتی بشه و به هیچ وجه لیدیرینی و آدرینتی نداریم.
چرا چون که احتمالا مرینت از آدرین ناامید میشه و میره سمت کت چون اون هم مهربونه هم شوخ هم بامزه هم فداکار و مهم تر اینکه اونو دوست داره و دیگه شیپ سمت آدرین نرع. لیدیرینی ها و آدرینتی ها ناراحت نشید این جرمیه اینم انیمیشنش لیدیرینم که خیلی جالب نی البت از نظر من.
چالش تصویری:
هیو هوم هانی مال من
کمیک: 
رمان تک پارتی:
رمان تک پارتی
باورم نمیشه این ینی من بلاخره دارم مادر میشم؟
ببخشید من مرینتم و 25 سالمه من با عشق زندگیم آدرین ازدواج کردم که 28 سالشه و الان حالم بهم خورد و الیا که پیشم بود بهم پیشنهاد کرد بیام یه آزمایش بدمو فهمیدم من حامله ام حالا چطوری به آدرین بگم ولی خیلی استرس دارم...
رفتم خونه دیدم آدرین خونه نیست الاتگن دیگه باید برمیگشت که دیدم با خشم از پله ها پایبن اومد و چند تا عکسو پرت کرد جلومد گفت همین فردا از هم جدا میشیم
ــ اما اما اخه چرا؟؟؟
ــ دلیلشو خودت بهتر میدونی
و با عصبانیت بند کفشاشو بست
دولا شدم شکمم یکم درد میکرد به سختی عکسارو برداشتم
وای نه چطور ممکنه....
اون روز اون چرا اینکارو کرد چطور اینکارو کرد من چقدر احمقم....
فلش بک به اون روز◀️
داشتم میرفتم خونه پیش عشقم که فیلیکس جلوم سبز شد بدون اینکه چیزی بگم بغلم کرد و بوسیدم عصبانی از بغلش بیرون اومدم و گفتم: احمق این چه کاریه میکنی و با عصبانیت دور شدم لبخند رضایت مندانه ای زد و رفت.....
باورم نمی شد ازم عکس گرفته باشه عوضی اصلا چرا باید لینکارو میکرد من حالا چکار کنم....
اونم با این بچه تو شکمم میخوام کاراگاه بازی کنم زنگ زدم به آلیا و ماجرا رو تعریف کردم:
آلیا: خب دختر من کلی موضوع واسه خبرنگاری دارم تو هم که خودت طراحی شرکت هست حامله هم که هستی!
مرینت: اما آخه آدرین فردا میخواد ازم جدا شه
آلیا: باشه یه فکری میکنم
5 عصر از زبان مری
الیا زنگ زدو گفت تنها راه اینه که خودم بهش توضیح بدم
زنگ زدم به آدرین جواب نداد دوباره و دوباره زنگ زدم بازم جواب نداد...
باید یه کاری میکردم..
یه پیامگ بهش دادم:
«سلام آدرین. میدونم نه دوست داری منو ببینی نه باهام صحبت کنی ولی این پیامک رو بهت دادم که بهت بگم این فقط یه سو تفاهمه لطفا بزار ببمینمت من هیچ وقت با فیلیکس نبودم من باهاش بهم زدم اون عکسا همرو با دلیل واست توضیح میدم فقط بزار ببینمت»
نیم ساعت بعد جواب داد:
«چیزی برای توضیح وجود نداره»
نمیدونستم چطور معطلش کنم بی درنگ نوشتم:
«آدرین ولی من حامله ام»
جواب داد:
«چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟»
نمیدونستم چی بگم نوشتم:
«امروز که با الیا رفتم بیرون حالم بد شد آزمایش دادم دیدم دختره آدرین تروخدا به زار باهم حرف بزنیم»
جواب داد:
«آدرسو واست می فرستم می بینمت»
رفتم پیشش و همه چیزو توضیح دادم اونم منو بخشید و صاحب یه پسر و دو تا دختر ناز شدیم و تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردیم.
خب تموم شد
گول خوردید سرگرمی مونده!
انتخاب کن
❤
💘
😍
💖
💕
یکی دیگه
🤪
😋
😜
😐
🤣
یکی دیگ
💋
🌺
🍁
💔
👘
برو ادامه
انتخاب کن
❤آقای داماکلیس
💘کت نوار
😍لیدی باگ
💖لایلا
💕مرینت
یکی دیگه
🤪فیلیکس
😋مرینت
😜آدرین
😐مایورا
🤣بانو وای فای
یکی دیگ
💋همو بوسیدن
🌺رقصیدن
🍁رفتن تیمارستان
💔ازدواج کردن
👘رفتن چین
چی شدی من: آقای داماکلیس و مایورا ازدواج کردن عررررر😑
